منتظرم بمون عزیزم
دختر نیازمند یه قلب سالم بود.. اگه تا یک ساعت دیگه قلبش عمل نمیشد.............
پسر اومد پیشش. بغض گلوشو گرفته بود و اشک تو چشاش جمع شده بود انگار که دیگه هیچ وقت نمیخوان همدیگرو ببینن.. دختر گفت:منتظرم میشی؟ پسر دیگه گریه اش گرفت و گفت اره عزیزم تنهام نذاری.. میمونم تا بیای.
بعد از یه عمل سخت دختر به هوش اومد و به زور چشاشو باز کرد.. اشک تو چشاش جمع شده بود دید پسر نیست
داد زد پس کجاس؟ مگه نگفت منتظرم میمونه؟ پرستار گفت: عزیزم تو باید استراحت کنی اروم باش....
دخترک دوباره بیقرار بود
پرستار گفت: اصلا میدونی کی قلبشو به تو هدیه کرده؟
گریه اش گرفت..هق هق کنان میگفت: نه این درست نیست باید به من میگفت.
پرستار لبخندی زد و گفت:نگران نباش عزیزم.. رفته دستشویی الان بر میگرده..
نظرات شما عزیزان:
دسته بندی : <-CategoryName->